loading...
عاشقانه های گلوریا
پیغام گلوریا

فروشگاه شارژ گلوریا (تخفیف ویژه)


آخرین ارسال های انجمن
GELORIA بازدید : 84 نظرات (0)

به یاد کسی که

عاشق دریا بود اما قایق نداشت

به یاد کسی که

دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت

به یاد کسی که

زجر کشید اما ضجه نزد

به یاد کسی که

زخم داشت اما ناله نکرد

به یاد کسی که

نفس میکشید اما همنفس نداشت

به یاد کسی که

خندید اما کسی غمش را ندید...

 

GELORIA بازدید : 60 نظرات (0)

زندگی من

یعنی

شیب خط گردنت

وقتی

به پهنای شانه ات می رسد

یعنی

رگ برجسته ی دست هایت

وقتی

آنها را در هوا تکان می دهی

یعنی

مهربانی شباهنگام و خواب آلودت

وقتی که می پرسی :

"سردت نیست؟"

یعنی

رگه های قرمز چشمانت

وقتی خستگی در چشمانت موج می زند

یعنی

موهای خیس روی پیشانیت

که به عطسه می اندازدت

زندگی من

یعنی...

تو !

یعنی

همین دلتنگی نفس گیر است

وقتی

این شعر را برایت می گفتم...

عادل دانتیسم

GELORIA بازدید : 76 نظرات (0)

و رویای ما به حقیقت پیوست

قلبهای ما به هم پیوست و زندگی آغاز شد
به تو رسیدم در اوج آسمان عشق

این بود قصه ی من و تو و سرنوشت
تو آمدی و دنیا مال من شد

همه ی انتظار و دلتنگی ها و غصه ها تمام شد
تو آمدی و عشق آمد و پیوند ما در کتاب عشق ثبت شد
باور نداشتم مال من شده ای

لحظه ای به خودم آمدم و دیدم همه زندگی ام شده ای
عشق معجزه نیست

حقیقتیست در قلب ها که پنهان است
به پاکی عشق

به لطافت با تو بودن و ما با هم آمده ایم

که به همه ثابت کنیم معنای عشق واقعی را
تو همانی که من میخواستم

مثل تو کسی در دنیا نیست برایم

مثل تو هیچگاه نیامد و نمی آید و نخواهد آمد

تو اولین و آخرینی برایم
و با عشق پرواز میکنیم

میرویم به جایی که تنها آرامش باشد در بینمان

تا در یک سکوت عاشقانه

و

در اوج آرامش

بدون هیچ غمی در آغوشت آرام بگیرم !
اینبار سکوت زیباست

چون درونش یک عالمه حرفهاست

حرفهایی در دلهای من و تو

که هم تو میدانی راز دلم را و هم من میدانم راز درونت را
و من ثابت کردم عشق هست

تو همیشه هستی

و

روزی میرسد

که ثابت خواهم کرد از عشقت خواهم مرد
و

من

و

تو

همسفران عشقیم تا ابد

این احساسم همیشه در قلبت بماند….

GELORIA بازدید : 75 نظرات (0)

گویی از درخت بلوط

 

افتاده ام

 

و ابرها را با خود پایین کشاندم  

 

طولانی ترین شب

 

برای آغاز کوتاه ترین نام ماه ی ست

 

که بیادم می اندازد

     

پرده ها را کنار بزنم

 

برف بگیرد

 

جز صدای برف

 

جز صدای قلب تو

 

صدایی ننشیند بر ظرفِ زمان  

 

سرم را بگذارم بر سینه ی خالی کسی که قلب ندارد

 

اما هنوز زنده است!  

 

نور را در جیب هایم ریختم

 

خورشید را به آسمان خانه ی شما گذاشتم

 

و گریختم

 

نگرانی را دی شب

 

بر پاهای عروسک خواباندم

  

شوق رسیدن در من است

 

و می خواهم فردا را با خط خوش بنویسم

 

و بدانم حاصلضرب مهربانی

 

دست های توست

 

و تو حرف هایی بزنی

 

که ندانم در کدام سال زندگی می کنم

 

و ماه همسایه دیوار به دیوار من است

 

بنادر را درک کردم

 

کشتی را درک کردم

 

دریا را درک کردم

 

که چیزی کم دارد

   

کاش

 

در خواب یادم بماند

 

صدایت بزنم

 

و تو یادت بماند برگردی و نگاه کنی !

 

GELORIA بازدید : 87 نظرات (0)
GELORIA بازدید : 145 نظرات (0)

 

 قسمتهایی از متن رمان عسل تلخ :
 
نیگاش کن مرده شور برده رو چه جوری غور کرده هیچوقت مثل ادم نمیمونه که
محترم: ولش کن بابا چه توقعی ازش داری روز روزشم با یه من عسل نمیشه چشیدش چه برسه به حالا که جینیگیلی مستونش داره میره راضیه که ان دو را میپایید نیشش تا بناگوش باز شد طوری که لب و لوچه اش دندان های زرد و فاصله دارش را ریخت بیرون شرکت سرش غر زد تو دیگه چته هار شدی؟پتیاره قرشمال
راضیه میل بافتنی را کنار انداخت و با خلق تنگ جواب داد وا چرا دق و دلیتو سر من خالی میکتنی دلت از زندی سگیت پره به من چه شوکت که از دعوا راه انداختن ابایی نداشت و احساس قلدری میکرد خیلی غلیظ جواب داد زرشک اخه گوشکوب تو چی هستی که من بخوام دق و دلیمو سرت خالی کنم
 
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید . . .
 
GELORIA بازدید : 345 نظرات (0)

اتاق کاملا به هم ریخته بود و بوی تند سیگار فضای ان را پر کرده بود. انگار کسی ساعتها یا حتی روزها در انجا سیگار می کشیده است به طوری که هر تازه واردی در بدو ورود از بوی تند و زننده ان مشمئز می شد.

سروش بی حوصله لباس عوض می کرد یک دست کت و شلوار و یک نگاه سطحی در اینه اما هیچ یک باب دلش نبود و ارزو می کرد هرگز به این مراسم پای نگذارد. ولی مثل اینکه چاره ای نداشت.حکم پدر بود و بس.بالاخره هم علی رغممیل باطنی اش به دلیل احترام به شخصیت خود و پدر یکی از شیک ترین کت و شلوارهایش را پوشید و بدون اینک هدر اینه نظری بیندازد روی تخت ولوشد.

سیگار روشن را از گوشه زیر سیگاری برداشت و بین لبهایش قرار داد و به سقف خیره ماند . در چهره جذاب و مردانه اش غمی جانکاه لانه کرده بود .رنگ به چهره نداشت فروغ و درخشش از چشمان سبز رنگ گیرایش گریخته بود. مثل یک بیمار مالیخولیایی به فکر فرو رفته بود.

بعد ازمشاجره و بحث های یک ساله بالاخره پدر موفق و او حاضر به چشم پوشی از دختری شده بود کهتمام قلبش را تسخیر کرده بود.

در عالم خود بود که صدای در او را مجبور کرد با عجله سیگار را در زیر سیگاری خاموش کند. چند لحظه بعد مادرش ( شیرین ) در حالی که لبخندی بر لب و کرواتی بسیار زیبا و هماهنگ با رنگ چشمان او در دست داشت وارد اتاق شد و با تعجب پرسید: -هی پسر چه کار می کنی ؟ چه خبره!…بوی گند سیگار تموم اتاقت رو پر کرده!

و نگاهی به سروش انداخت که با فریاد او در امیخت.
-چرا با لباس مهمانی ولو شدی روی تخت؟…الان چروک میشه ها.
و غرولندکنان به طرف پنجره رفت پذده های ابی گلدار را کنار کشید.پنجره را باز و هوای الوده و کثیف را با کتابی که از قفسه برداشت بیرون راند. قدری خشبو کننده هلو که معمولا سروش برای از بین بردن بوی سیگار میزد اسپری کردو گفت:- به جای اینکه به خودت عطرو اودکلن بزنی این سیگار مسخره رو دود میکنی.
اگه پدرت متوجه سیگار کشیدنت بشه می دونی که چه عکس العملی نشون می ده. سروش گویی در دنیای دیگری به سر می برد به سختی تکانی خورد و لبه تخت نشست و در حالی کحه سعی در دزدیدن نگاهش داشت گفت: – مادر بس کن … تورو خدا بس کن …!

جهت دانلود به ادامه مطلب بروید...

فروشگاه سایت
تبلیغات ویژه

تعداد صفحات : 9

درباره ما
Profile Pic
ツ گـــــــــلــــــــــوریــــــــــاツ
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دختر یا پسر ايده آل براي ازدواج از نظر شما کدام است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 41
  • بازدید امروز : 52
  • باردید دیروز : 55
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 645
  • بازدید ماه : 1,649
  • بازدید سال : 4,786
  • بازدید کلی : 72,937
  • کدهای اختصاصی